• وبلاگ : پچ پچهاي چندتا رفيق
  • يادداشت : اقا موشه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    راستش منم از خيلي چيزا ... نميترسمها. فقط جيغ ميکشم.
    مثلا رفته بوديم ويلاي دوستاي مامان,شب من و خواهرم تنها بوديم. چشمم افتاد به مارمولکي که زير ميز بود پريدم روي صندلي و اونقدر جيغ کشيدم تا خواهرِ جزقِليم جاروو به دست اومد تا مارمولک رو بکشه.(اونهم ميترسيد.ولي ظاهرا از جيغ کشيدناي من بيشتر وحشت زده شده بود)