سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پچ پچهای چندتا رفیق
قالب وبلاگ

پس از مدتها داریم خونمون رو رنگ میکنیم. خیلی چیزها رو جمع کردیم. زندگی خیلی مختصر شده.

این روزها به بعضی چیزها بیشتر فکر میکنم. به بعضی مسائل و موضوعایی که مدتها بود کمتر حتی توجهم را به خودش جلب میکرد.

امشب نشسته بودم روی موکت.

نشسته بودم روی موکت. پتو را انداخته بودم روی شونه هام و حسابی رفته بودم زیر اون. تابلکی پاهام کمی گرمتر بشه.
نشسته بودم روی موکت. توی سالن , کنار دیوار و داشتم تلوزیون رو نگاه میکردم. یخ زده بودم.
نشسته بودم روی موکت. داشتم به موزایکهای کف اتاق که هیچی روشون نبود نگاه میکرد. به سقف سالن که دیگه بهش لوستری نبود. به دیوارهای عریان و دکورهای خالی اتاقها.
نشسته بودم روی موکت. دستهام رو با لیوان چاییِ داغ گرمش میکردم.چایی رو قلوپ قلوپ می خوردم شاید تاثیر گرماش بیشتر باشه.
نشسته بودم روی موکت. نور چراغی که بابا آورده بود پایین و روشنش کرده بود چشمم رو اذیت میکرد.

میدونی به چی فکر میکردم؟
به اون بنده خدایی که همیشه میشینه روی موکت. همیشه زمستونها از سرما یخ میزنه. و فقط گاهی تلوزیون نگاه میکنه.

دوستان عزیز , بیایین یه آستینی بالا بزنیم و کاری کنیم که حداقل این جور بروبچ امسال یه پتوی کلفت داشته باشن کنار اتاقشون.

پیشنهادی دارین؟


[ یکشنبه 91/12/6 ] [ 9:18 عصر ] [ قلقلی و فسقلی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
نویسندگان
لینک های مفید
امکانات وب

--------


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 100475