پچ پچهای چندتا رفیق |
"السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین ورحمه الله وبرکاته" باز محرم شده،باز رنگ سیاه ماتم دلهایمان پررنگ تر شده،همیشه عزادار حسین(ع)ویاران اوییم ولی محرم بوی او بیشتر میدهد. انشاالله همه راهنمایی های ان بزرگان اویزه ی همه لحظه های عمرمان باشد ورستگار شویم. این روزها بهترین فرصتند تا وقتی دلمان شکست از صمیم قلبهایمان استغفارکنیم، همدیگر را دعا کنیم.التماس دعا [ پنج شنبه 92/8/16 ] [ 7:38 عصر ] [ ]
[ نظر ]
دیشب تمام لباس گل گلی هام رو جمع کردم. آخه دیگه دلم نمی خواد تووی این ایام , ایامی که خانم فاطمه ی زهرا(س) برای پسرِ بزرگوارشون سوگوار هستن, لباس گُل گُلیهام رو بپوشم. سعی میکنم این روزها تووی مراسمروضه خوانیهایی که تووی محله مون شرکت کنم. پیراهن عاشقیم رو دیشب به تن کردم. یاحسین .
نمایشگاه عشاقست برپا که وسعش از زمین تا آسمانست از حاج خانم یادگرفتم این روزها پای منبر عزاداریِ امام حسین(ع), تووی روضه های اباعبدالله خیلی چیزها میشه یاد گرفت , درمورد کربلا و عاشورا و اصحاب و یارانِ حضرت سیدالشهدا. این روزها خیلی التماس دعا دارم..............خیلی..... [ سه شنبه 92/8/14 ] [ 11:41 صبح ] [ قلقلی و فسقلی ]
[ نظر ]
پروردگارا مرا ببخش! از اینکه به یاد همه بودم به غیر از تو! از اینکه بر کوچکترها بزرگی کردم! ازاینکه کار بد دیگران را به رُخشان کشیدم! از اینکه جایی که حق با من نبود لجبازی کردم! از اینکه زبانم گفت:"بفرمایید" ولی،دلم نه! از اینکه در حال سخن گفتن کسی بی اعتنا بودم! از اینکه صدایم زدند،اما خودم را به نشنیدن زدم! پروردگارا مرا ببخش! ازاینکه ایمانم به بندگانت بیشتر از ایمان به تو بود! از اینکه نشان دادم کاره ای هستم در حالی که.....! ازاینکه معذرت خواستن برایم مشکل بود و انجام ندادم! ازاینکه غذا خوردنم هرگز ترک نشد اما نمازم قضا شد! ازاینکه تظاهر به دانستن مطلبی کردم که اصلاً آن را نمی دانستم! از اینکه رسواشدن در دنیا برایم مشکل تر از رسوا شدن در آخرت بود! از اینکه موقع انجام گناه از یک طفل خجالت کشیدم و از تو شرم ننمودم! پروردگارا مرا ببخش! از اینکه حاضر نشدم بگویم:"نمیدانم!"حتی در لحظه ای که نادانیم برملا شد! از اینکه آنقدر به فکر آراستگی ظاهر خود بودم که به آراستگی باطن نپرداختم! از اینکه دیگران را به کسی خنداندم، غافل از اینکه خود از همه خنده دارتر بودم! از اینکه سعی داشتم کار بدم را در حضورجمعی توجیه کنم، با اینکه می دانستم غلط است! از اینکه در همه چیزو همه جا با محاسبه دقیق سروکار داشتم ولی به حساب نفس خویش نرسیدم! از اینکه برای ارضای نفسم آنقدر از کسی سوال کردم تا آنکه "نمیدانم" را از زبانش بیرون کشیدم! از اینکه.... الهی به ما دیده بصیرت عنایت کن و ما را در شناخت عیوب خویش یاری فرما [ سه شنبه 92/8/7 ] [ 10:59 عصر ] [ ]
[ نظر ]
سلام،در قران به آیه11 سوره الاسرا رسیدم خدامیفرماید: "انسان با شوق و رغبتی که خیر و منفعت خود را میجوید چه بسا به نادانی با همان شوق و رغبت شر و زیان خود را میطلبد و انسان بسیار بی صبر و شتاب کار است." وقتی آیه را خواندم خیلی بفکر رفتم . به خودم و خواسته هایم از خدا اندیشیدم.به یاد آوردم چیزهایی را که با سماجت از خدا میخواستم وچقدر خوب شد که بدست نیاوردم،یا بدان راهی که بهتر بود بدستم رسانیدو...... "شکرخدا که ما بندگان چنین خدای علیم وقادر وارحم الراحمینی داریم.خدایا ما را حتی برای لحظه ای به خودمان وامگذار انشاالله." یادمان باشه همیشه این دعا را در حق همدیگر وخودمان کنیم [ دوشنبه 92/8/6 ] [ 1:52 عصر ] [ ]
[ نظر ]
قلقلی جونم ساکم رو گذاشتم گوشه ی اتاق و کاغذ به دست دارم فکر میکنم. ته مدادم رو خیلی جوویدم. بگم برات به چی فکر میکردم؟ به اینکه 3 جفت جواراب کافیه یا 4جفت بردارم؟ دمپایی قهوه ای هام رو بردارم یا صندل مشکیم رو؟ گز و آجیل چقدر بردارم؟ آخه منکه نمیدونم قلقلی چقدر شکمو؟؟ مفاتیح کوچیکم رو ببرم همراهم یا از همون قرآن و مفاتیح هتل و حرم استفاده کنم؟ چترم بردارم؟ به نظرت چقدر سرد میشه؟ یعنی خیلی چایی میخوریم؟ راستی مامان قرص سرماخوردگی برامون خرید که همراهمون ببریم. دفترچه بیمه هم همراهم برداشتم, دستمال کاغذی هم یه عالمه برداشتم که اگه سرماخوردم و آپچه آپچه هام زیاد شد , راحت باشم........
راستی رفقا یه کم کمک کنین برای سفر فکر چی باشم؟ [ دوشنبه 92/8/6 ] [ 10:54 صبح ] [ قلقلی و فسقلی ]
[ نظر ]
فسقلی جان سلام، دلم پر از حرف است ولی قلمم قادر نیست بنویسد انشاالله وقتی محضر امام رضا(ع)رسیدیم.به یاری حق و دعای خیر ان امام قلممان انگونه که شایسته است،بنویسد.
[ یکشنبه 92/8/5 ] [ 3:16 عصر ] [ ]
[ نظر ]
سلام فسقلی جان،هر چه به روز حرکت نزدیکتر میشویم،بیقرارتر میشوم. الهی در لحظه لحظه اش درلحظه باشیم باید خودمان تنها به حضور در حرم اقا امام رضا(ع)وگفتگو با اوبیندیشیم. انشاالله با دلی پاک و بی الایش به خدمت ضامن اهو رویم انشاالله. خیلی خوشحالم که با هم همسفریم.التماس دعا [ چهارشنبه 92/8/1 ] [ 2:43 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |