پچ پچهای چندتا رفیق |
بچه که بودم2تا مرغ عشق داشتم. امروز عجیب دلتنگشان شدم. گربه ی بد،دور از چشممان انها را خورد یادم است از سفر که امدیم قفس خالیشون با چند پر ازشون مانده بود دلم برای اوازخواندنشان تنگ شده،تنها عاشقهایی هستند که هرگز دروغ نمیگویند [ شنبه 91/12/26 ] [ 1:15 عصر ] [ ]
[ نظر ]
رفتم سر قلکم. سکه های دوران دبستانم رو نگه داشتم. پنج ریالی. صد ریالی. دویست ریالی.... همه پولهای قلکم دویست تومن هم نمیشه. امروز سکه را پیش فروش میکردن. یک میلیون و دویست و پنجاه هزار تومن. قلقلی جان, داشتم همینطور که به سکه های توی دستم نگاه میکردم با خودم فکر میکردم: اگه همون روزهای عتیق خرجش کرده بودم شاید مززش رو تونسته بودم درک کنم , البته بشرطی که درست و به جا خرجش کرده بودم. ولی حالا فقط توو دستم گرفتم و نگاهشون میکنم و لبخند میزنم. همه چیز باید به جا و به وقت انجام بشه. [ پنج شنبه 91/12/10 ] [ 4:49 عصر ] [ قلقلی و فسقلی ]
[ نظر ]
صبح خیلی بی حال امدم کتری را روشن کنم اب نداشت،چون اگر از شیر تصفیه ابش میکردم،فشار اب کم بود، به فکر خودم از شیر اب معمولی استفاده کردم که مادرم بیدار شدند وتذکر دادند باید اب را خالی کنم و از اب تصفیه استفاده کنم. به خودم گفتم:حالت جا امد!تا تو باشی کار را بیخود از راه غیرمعمول نکنی!! [ جمعه 91/12/4 ] [ 2:43 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |