سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پچ پچهای چندتا رفیق
قالب وبلاگ

هوا تاریک بود که به سمت حرم راه افتادم. صبح جمعه بود و دعای ندبه توو رواق امام خمینی خونده میشد.

 

وارد صحن جامع رضوی که شدم, هوا در آستانه ی روشن شدن بود و آسمان پر ابر و باران در حال نم نم. وارد صحن جامع رضوی که شدم , صحنه ی جلوی رووم غیرقابل وصف بود.بسیار بسیار زیبا. نتونستم بگذرم.  صدای مداحی که می خواست دعای ندبه رو شروع کنه از بلندگووها همه جا بلند پخش میشد. دلم نمیومد ... گوشیم رو درآوردم و در حال گذر از صحنه ی جلوی رووم یه عکس گرفتم برای اینکه بیارم نشونت بدم. یادت هست؟

رفتم سمت رواق امام خمینی... در حین خوندن دعای ندبه, یکی از اشعاری که زائرا باهم زمزمه میکردن این بود:

بر مشامم میرسد, هر لحظه بوی کربلا

بر دلم ترسم, بماند آرزوی کربلا

تشنه ی آب فراتم, ای عجل مهلت بده

تا بگیرم در بغل , قبر شهید کربلا....

دلم هوایی شده بود و آرزوی کربلا , بعد از دعا رفیق نازنینِ مشهدیم رو پیدا کردم , خیلی دلم براش تنگ شده بود. خوش به حالش , مشهدیا هروقت دلتنگ بشن به سه سوت حرم آقا هستن و چشمشون گره میخوره به گنبد زرد طلا.........

داشت دیر میشد, باید برمیگشتم هتل. بعد از خداحافظی از رفیق نازنین مشهدیم, جهت عرض ادب راه افتادم سمت ایون طلا. یه سلام به حضرت شیخ بهایی و سایر علما و بزرگانی که اونطرفا بودن. از سمت ایون طلا سلام دادم به آقا امام رضا(ع) و وارد شدم. زیارتنامه رو گرفتم دستم و آرووم آرووم ضمن خوندن زیارتنامه رفتم جلو. زیر گنبد کنار دیوار شیشه ای چندقدمی ضریح آقا ایستادم.

مشغول زیارتنامه بودم که متوجه دخترخانوم 7 یا 8 ساله ای شدم که بغلدست مامانش , کنار من ایستاده بود, ظاهرا خسته شده بود. یادم اومد چندتا شکلات نعنایی همراهم دارم. تعارفش کردم.

بفرمایید شکلات.


[ پنج شنبه 92/10/5 ] [ 5:49 عصر ] [ فسقلی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
نویسندگان
لینک های مفید
امکانات وب

--------


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 36
کل بازدیدها: 103344