پچ پچهای چندتا رفیق |
صبح تغریبا کله ی سحر اون روز توو اون سرما چه صفایی داشت زیارت خوندن توو صحن اسماعیل طلایی و روبروی پنجره فولاد. یادت هست قلقلی جونم. یادت هست قدم زدن توو حن و سرای امام رضا رو. یادت هست چقدر یادت بروبچ همکلاسی رو میکردیم. یادت هست با چه وسواسی عکس میگرفتیم؟...... یادت هست با چه ترفندی از اون خادم امام رضا که در آستانه ی درب ورودی صحن ایستاده بود عکس گرفتیم؟.....
اللهم الزقنا.... [ دوشنبه 92/11/21 ] [ 12:2 عصر ] [ فسقلی ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |