پچ پچهای چندتا رفیق
قالب وبلاگ

 

یادش بخیر. اون روزی که من(فسقلی) و قلقلی و مامان جان رفتیم برای زیارت آخر...

از صحن اسماعیل طلایی وارد شدیم. زیارت خوندیم و کنار سقاخونه ی اسماعیل طلا ایستادیم برای عکس یادگاری، از اونجا رفتیم توو صحن ایوون طلا، از همون ایوون طلا رفتیم داخل رواق، ایستادیم مقابل ضریح آقا امام رضا(ع) و از همون دور یه سلام دادیم و زیارت مختصری خوندیم. صبح اول وقت بود، وقتی برگشتیم توو صحن ایون طلا، دعای عهد داشت توو صحن پخش میشد. همگی رفتیم دم درب خروجی، در آستانه ی درب خروجی صحن ایستادیم و دعای عهد رو آرووم زمزمه کردیم....... چه صفایی داشت. چه حالی میداد...

اللهم الرزقنا ....


[ یکشنبه 92/11/27 ] [ 3:39 عصر ] [ فسقلی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
نویسندگان
لینک های مفید
امکانات وب

--------


بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 103584