پچ پچهای چندتا رفیق |
قلقلی جون سلام. صبحبخیر. خوبی؟ راستش امروز از شدت اتسه و عواقبش نشد وخیزم برم سری کار. آخه میدونی ؟! بزار یواشکی برای خودت بگم قلقلی جونم. مامان توو آشپزخونه سرگرم خورشت بود و بابا هم که گفته بود دیر میاد. آرووم و بیصدا یه ظرف و یه قاشق جهتبستنی خوری برداشتم رفتم تووی اتاق. جهت اطمینان از عدم ورود غریبه ها کلید رو توی قفل چرخوندم. آخیش . جات خالی یه ظرف بستنی واسه خودم چیدم ماه......... [ دوشنبه 91/11/23 ] [ 12:0 عصر ] [ قلقلی و فسقلی ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |