پچ پچهای چندتا رفیق |
فسقلی جان، دیروز با دوست صمیمیم که از دبستان تا حال باهم دوستیم و رابطه خانوادگی داریم قرار گذاشتیم تا هم دیداری تازه کنیم و هم من برای خداحافظی سفرمان بروم منزلشان.دوستم شاغل است، برای همین پیشنهاد او دیروز بود.بین خودمان باشد چند روزی بود،خیلی دلم آش میخواست، اتفاقاً متزل دوستم رسیدم مادرش داشتند آش میپختند و گفتند: "میخواستم فردا آش بپزم وقتی فهمیدم شما می آیی گفتم امروز بپزم با هم بخوریم"ابراز شادی و تشکر کردم و گفتم:"حتی شکم من هم برای شما پیام میفرستد؟"جات سبز، آش خوشمزه ای بود، خیلی چسبید.الهی سلامت باشند، حاجاتشان برآورده به خیرالهی، سفره شان پربرکت و بیمارشان هر چه زودتر شفا یابد. انشاالله. ازم خواستند که:"به امام رضا سلام ما را برسان و بگو دوستمان بدارند و جوابگویمان باشند ما نیز دوستداریم". یادمان باشه پیامشان را برسانیم [ شنبه 92/8/25 ] [ 1:21 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |