سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پچ پچهای چندتا رفیق
قالب وبلاگ

قلقلی جان, رفیق شفیقم, خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟

یادت هست؟ اون روز صبح رو میگم که از ترسِ سرما با تاکسی خودمون رو رسوندیم به حرم امام رضا(ع). از باب نواب صفوی رفتیم داخل. سلام دادیم و راه افتادیم سمت نقاره خونه. به صحن سقاخونه ی اسماعیل طلا که رسیدیم, جهت سلام, عرض ادب و گرفتن اذن دخول توو آستانه ی در ایستادیم.

اون خادم رو با اون عصای مخصوصش یادت هست؟ همون که با هزار ترفند ازش عکس هم گرفتیم.؟

وارد صحن شدیم. روبروی پنجراه فولاد, درست مقابل ضریح امام ایستادیم و زیارت کوچیکی خوندیم (هوا خیلی سرد بود) باهم به حرفهامون رو یکی کردیم و رفتیم سمت رواق زیر زمین. یادت هست چقدر دور زدیم تا ضریح  رو پیدا کنیم؟!! زیارتی خوندیم و نماز زیارت. کمی نشستیم جهت عرض ادب محضر آقا و سرورمون و بعد هم دست به دعا.

یادت هست قلقلی جون نماز ظهر و عصر رو اون روز کجا خوندیم؟


[ یکشنبه 92/10/15 ] [ 8:13 عصر ] [ فسقلی ] [ نظر ]

هوا تاریک بود که به سمت حرم راه افتادم. صبح جمعه بود و دعای ندبه توو رواق امام خمینی خونده میشد.

 

وارد صحن جامع رضوی که شدم, هوا در آستانه ی روشن شدن بود و آسمان پر ابر و باران در حال نم نم. وارد صحن جامع رضوی که شدم , صحنه ی جلوی رووم غیرقابل وصف بود.بسیار بسیار زیبا. نتونستم بگذرم.  صدای مداحی که می خواست دعای ندبه رو شروع کنه از بلندگووها همه جا بلند پخش میشد. دلم نمیومد ... گوشیم رو درآوردم و در حال گذر از صحنه ی جلوی رووم یه عکس گرفتم برای اینکه بیارم نشونت بدم. یادت هست؟

رفتم سمت رواق امام خمینی... در حین خوندن دعای ندبه, یکی از اشعاری که زائرا باهم زمزمه میکردن این بود:

بر مشامم میرسد, هر لحظه بوی کربلا

بر دلم ترسم, بماند آرزوی کربلا

تشنه ی آب فراتم, ای عجل مهلت بده

تا بگیرم در بغل , قبر شهید کربلا....

دلم هوایی شده بود و آرزوی کربلا , بعد از دعا رفیق نازنینِ مشهدیم رو پیدا کردم , خیلی دلم براش تنگ شده بود. خوش به حالش , مشهدیا هروقت دلتنگ بشن به سه سوت حرم آقا هستن و چشمشون گره میخوره به گنبد زرد طلا.........

داشت دیر میشد, باید برمیگشتم هتل. بعد از خداحافظی از رفیق نازنین مشهدیم, جهت عرض ادب راه افتادم سمت ایون طلا. یه سلام به حضرت شیخ بهایی و سایر علما و بزرگانی که اونطرفا بودن. از سمت ایون طلا سلام دادم به آقا امام رضا(ع) و وارد شدم. زیارتنامه رو گرفتم دستم و آرووم آرووم ضمن خوندن زیارتنامه رفتم جلو. زیر گنبد کنار دیوار شیشه ای چندقدمی ضریح آقا ایستادم.

مشغول زیارتنامه بودم که متوجه دخترخانوم 7 یا 8 ساله ای شدم که بغلدست مامانش , کنار من ایستاده بود, ظاهرا خسته شده بود. یادم اومد چندتا شکلات نعنایی همراهم دارم. تعارفش کردم.

بفرمایید شکلات.


[ پنج شنبه 92/10/5 ] [ 5:49 عصر ] [ فسقلی ] [ نظر ]

هواپیما که کلی تاخیر در پرواز داشت. ولی اینهم خودش لحظه های شیرینی رو برامون ساخت شکر.

داخل هواپیما که کلی از دست آقاپسری که دستشویی نمیرفت از ترس اینکه تعادل هواپیما به هم نخوره خندیدیم. و البته یادت هست که منِ فسقلی به سمیه خانوم قول دادم وسط حرف زدنهام نفس هم بکشم.

و نهایتا رسیدیم هتل. روو نقشه مسیر رفت و آمدمون رو مشخص کردیم تا فردا صبح بی دقدقه راهمون رو بکشیم بریم سمت حرم آقا امام رضا(ع)

قلقلی جون یادت هست کیا بهمون التماس دعا گفته بودن؟

همه ی رفیق و رفقای وبلاگی, بروبچ شرکت و محل کار, آبجی خانوم ها و آقا داداش, خاله , دایی,عمو, عمه و کلیه بروبچ آنها...

دیگه کیا بودن؟http://mojdeh.persiangig.com/sheklak/topol/13.png

http://mojdeh.persiangig.com/sheklak/topol/12.pngقلقلی جان یادت هست ؟؟؟؟؟؟؟

 


[ دوشنبه 92/9/25 ] [ 12:19 عصر ] [ فسقلی ] [ نظر ]

سلام فسقلی جان،بالاخره انتظار به سر رسید.

گرچه از خبر تاخیر ساعت حرکت قلبم داشت می ایستاد ولی عاقبت لحظه ی رفتنمان رسید. خدا راشکر در راه رسیدن به فرودگاه بودیم که تماس گرفتند"دارد زمان حرکت میشود سریعتر خود را برسانید."

چه شوق و شعف خاصی همه وجودمان را گرفته بود!

وقتی داخل شدیم مسئولی که ساکها را تحویل میگرفتند با عجله بارها را تحویل گرفتند و گفتند "بفرمایید". آنقدر عجولانه صحبت کردند که فکر کردیم همه سوار هواپیما هستند و خلبان منتظر رسیدن ماست!خیلی خنده‌دار

یکی از دوستان خانوادگیمان همسفرمان بودند که خیلی وقت هم بود ندیده بودیمشان،خیلی شرایط شادی آور بود.

راستی یادت می آید: شما با پدرومادر گرامیت زودتر از من ومادرم رسیده بودید وچون بلیطها پیش ما بود فکر کرده بودید: همان پروازی هستیم که ساعت 1بامداد انجام میگیرد، همدیگر را پیدا کردیم و آمدید ساکت را به بار دادید.

الان هم که مینویسم به اندازه آن لحظه، هیجان دارم ،الهی تا هست از این هیجانات باشد، زیارتت قبول حق انشاالله.

میدانستم سفر زیارتی رفتن با هات، دلنشین تر از تنها سفر زیارتی رفتن است. خدا را شکر، فسقلی جان الهی دست پر باز گردیم . انشاالله.

Cute

یادت هست اون بچه متفکری رو که به مامانش میگفت میخوام برم دستشویی, ولی وقتی باباش میخواست ببرتش خیلی مظلومانه به باباش میگفت میترسه که اگه از جاش بلند بره دستشویی تعادل هواپیما بهم بخوره....خیلی خنده‌دار


[ شنبه 92/9/16 ] [ 12:6 عصر ] [ قلقلی ] [ نظر ]

 تلوزیون داشت به صورت زنده, آئین شستشوی گنبد حرم مطهر امام رضا(ع) رو نشون میداد.

در این آئین که در آستانه سالروز ولادت حضرت امام رضا(ع) برگزار شد، گنبد طلایی رنگ حرم مطهر امام رضا (ع) غبارروبی و شسته شد تا در روزهای پربرکت میلاد آن حضرت، بارگاه منور ایشان رنگ و بویی تازه تر به خود بگیرد و آماده پذیرایی از خیل عاشقان و زائران امام هشتم شیعیان شود.

 

 

سفرنامه ی مشهد رفتنمون رو همینجا آرشیو میکنیم.

1: خداحافظیِ قلقلی و آش          2: دلتنگیهای فسقلی             3 : یادآوری

4: روز حرکت                             5: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)

6: جستجوی گنبد امام رضا(ع)       7: کیا التماس دعا گفته بودن

8: یادآوری                                 9: زیارت و دلم                   10: دستهای منجمد

11: .......

شکلات , دعای کمیل, صحن گوهرشاد, ایون طلا, کبوترای امام رضا, زیر زمین,  پلاستیکهای کفشها, جا برای نشستن, صف نماز, ضریح آقا , شیخ بهایی, دلهای شکسته, سقاخونه, پنجره فولاد, نقاره خونه, خادم امام رضا ......


[ یکشنبه 92/6/24 ] [ 5:15 عصر ] [ قلقلی و فسقلی ] [ نظر ]
<      1   2      
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
نویسندگان
لینک های مفید
امکانات وب

--------


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 29
کل بازدیدها: 100355